عشق بازی میکنم با نام تو...

"زینب حسین "اسمیه که پسرجان برای خواهرش انتخاب کرده بر وزن اسم خودش محمدحسین...من دلم غنج میره برای این ترکیبی که توش پدر علیه پسر حسین ،دختر زینب،بزارید نگم که حس میکنم وصله ی ناجورم تو این خانواده:))

روزای خیلی سختی دارم هم از درون لگد میخورم هم از بیرون و اساتید و همکلاسی ها و ...شکر البته.

درگیر موضوع مقاله برای سه چهار تا درس و دادن پروپوزال پایانامه ام...استرس امتحانا و تحویل مقاله ها رو هم از الان گرفتم:/

امیدوارم قبل از تولد زینب خانوم به ی آرامشی برسم و کارای خونه تکونی و آماده شدن برای شرف حضورشون محیا بشه...

آخ که من از الان به دخترم حسودی میکنم...:/

البته که نمیدونم چه حسادتیه که هر جا برای خریدن هر چی میرم ی چیزی برای فسقل خانوم میخرم برمیگردم:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان