قهوه

میخوام بگم اگر ی زمانی شب های برره و وبلاگ نویسی و کتابای امیرخانی و اکسیژن شهاب حسینی و کوله پشتی فرزاد حسنی و تازه های آزاده نامداری و تک تک وهوبی و تی تاپ و چی و چی المانای فرهنگی نسل ما بود الان پررنگ ترین المان فرهنگی و بین نسلی هممون قهوه ست.نماد اینکه انرژی و انگیزه کم داریم .حس میکنیم دیره .برای همه چیز. خیلی خسته ایم و وقت خوابیدن نداریم و باید بیدار بمونیم...و تموم نمیشه...هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت تموم نمیشه.همیشه ی کار تازه ای از دل کار قبلی زاییده میشه و کش میاد و کش میاد و تموم نمیشه...لیوان پشت لیوان...نماد اینکه به دادمون برسید له میشیم زیر اینهمه انبوه.

الان سه تا وبلاگ و ی دونه پیج دارم و نمیدونم چرا دلم خواست اینجا بنویسم!:)سلام

۰ نظر

مسافرکشی!

خب من خودمم دلم براتون تنگ میشه ،اگر کسی خیلی مشتاق بود بگه که آدرس جدید بدم،اندازه ی ی تاکسی مسافر میزنم!البته که ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم/با ما منشین اگرنه بد نام شوی...

۰ نظر

اعترافات یک عجول

اعتراف میکنم هرچند روشنفکر درونم نمیزاره کتابایی مثل ناتوردشت و اتحادیه ابلهان و امثالهمو نخونم اما من همونی ام که وسطای خداحافظ گری کوپر حالت تحول پیدا میکنم و کتابو با نثار ‌الفاظ ناخوشایند به صاحاباش میبندم ،البته بچه تر که بودم پاره هم میکردم!کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم بود گمونم!

به مزاج من ادب از که آموختی از بی ادبان نمیسازه!

این تو ذهنم پیوند عمیقی داره با این جمله که میگه اگر با پدرت سر رفتارش دعوا کنی دقیقا شبیهش میشی! و به زودی رفتارهای اونو تکرار میکنی!

کلا زمان و حوصله ی منعقد کردن خطورات فکری مو ندارم .من ی چیزایی میگم شمام ی چیزایی بزارید روش قابل هضم شه:))

۰ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان